دلم تنگ می شود، گاهی

برای حرف های معمولی

برای حرف های ساده

برای «چه هوای خوبی!» / «دیشب چه خوردی؟»

برای «راستی! ماندانا عروسی کرد.» / « شادی پسر زائید.»

و چه قدر خسته ام از«چرا؟»

از «چه گونه!»

خسته ام از سؤال های سخت، پاسخ های پیچیده

از کلمات سنگین

فکرهای عمیق

پیچ های تند

نشانه های با معنا، بی معنا

دلم تنگ می شود، گاهی

برای

یک «دوستت دارم» ساده

دو «فنجان قهوه ی داغ»

سه «روز» تعطیلی در زمستان

چهار «خنده ی » بلند

و

پنج «انگشت» دوست داشتنی.

Autor: مصطفی مستور

دلم تنگ می شود، گاهی<br /><br />برای حرف های معمولی<br /><br />برای حرف های ساده<br /><br />برای «چه هوای خوبی!» / «دیشب چه خوردی؟»<br /><br />برای «راستی! ماندانا عروسی کرد.» / « شادی پسر زائید.» <br /><br />و چه قدر خسته ام از«چرا؟»<br /><br />از «چه گونه!»<br /><br />خسته ام از سؤال های سخت، پاسخ های پیچیده<br /><br />از کلمات سنگین<br /><br />فکرهای عمیق<br /><br />پیچ های تند<br /><br />نشانه های با معنا، بی معنا<br /><br />دلم تنگ می شود، گاهی<br /><br />برای<br /><br />یک «دوستت دارم» ساده<br /><br />دو «فنجان قهوه ی داغ»<br /><br />سه «روز» تعطیلی در زمستان<br /><br />چهار «خنده ی » بلند<br /><br />و<br /><br />پنج «انگشت» دوست داشتنی. - مصطفی مستور




©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab