ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم
در حلقه ى تقليد گرفتار نگشتيم
خود را به سراپرده ى خورشيد رسانديم
چون شبنم گل، بار به گلزار نگشتيم
در دامن خود پاى فشرديم چو مركز
گرد سر هر نقطه چو پرگار نگشتيم
چون خشت نهاديم به پاى خم مى سر
بر دوش كسى همچو سبو بار نگشتيم
ما را به زر قلب خريدند ز اخوان
بر قافله از قيمت كم، بار نگشتيم
چون يوسف تهمت زده، از پاكى دامن
در چشم عزيزان جهان، خوار نگشتيم
صد شكر كه با صد دهن شكوه درين بزم
شرمنده ى بيتابى اظهار نگشتيم
افسوس كه چون نخل خزان ديده درين باغ
دستى نفشانديم و سبكبار نگشتيم
فرياد كه سوهان سبكدست حواد
شد ساده ز دندانه و هموار نگشتيم
صائب مدد خلق نموديم به همت
درظاهر اگر مالك دينار نگشتيم
Tags: poem
گر وا نمی کنی گره ای خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی / هنوز می پرد از شوق ، چشم کوکب ها
محمدعلی صائب تبریزیPage 1 of 1.
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.