همه می ترسند
همه می ترسند
اما من و تو
به چراغ و اب و آینه پیوستیم و نترسیدیم
Tags: فروغ-من
اه اي زندگي منم كه با همه پوچي از تو سرشارم
Forugh Farrokhzadعصیان
Forugh Farrokhzadوای از اين بازی، از اين بازی درد آلود
از چه ما را اين چنين بازيچه می سازی ؟
رشتهء تسبيح و در دست تو می چرخيم
گرم می چرخانی و بيهوده می تازی
هميشه خواب ها
از ارتفاع ساده لوحي خود پرت مي شوند و مي ميرند
من شبدر چهارپري را مي بويم
كه روي گور مفاهيم كهنه روئيده ست
آيا زني كه در كفن انتظار و عصمت خود خاك شد جواني من بود؟
.......
حرفي به من بزن
آيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي بخشد
جز درك حس زنده بودن
از تو چه مي خواهد؟
در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد باور کند
که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر افتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد ارام ارام از خاطرات سبز تهی میشود
و حسن باغچه انگار
چیز مجردیست که در انزوای باغچه پوسیده است
انگار
آن شعله بنفش که در ذهن پکی پنجره ها میسوخت
چیزی به جز تصور معصومی از چراغ نبود
در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
بديهاي من به خاطر بدي كردن نيست. به خاطر احساس شديد خوبيهاي بیحاصل است. ميخواهم به اعماق زمين برسم. عشق من آنجاست، در آنجايي كه دانهها سبز ميشوند و ريشهها بههم ميرسند و آفرينش، در ميان پوسيدگي خود را ادامه ميدهد. گويي بدن من يك شكل موقتي و زودگذر آن است. ميخواهم به اصلش برسم. ميخواهم قلبم را مثل يك ميوهي رسيده به همهي شاخههاي درختان آويزان كنم
Forugh Farrokhzadاي دوست ،اي برادر، اي همخون
وقتي به ماه رسيدي
تاريخ قتل عام گل ها را بنويس.
Tags: poem
Page 1 of 8.
next last »
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.