او حقیقتا خیال می کرد در روزگارانی که ما زندگی می کنیم، مردم هنوز آن قدر ایثار دارند که نه تنها به خودشان بپردازند، بلکه مراقب فیل ها نیز باشند. خیال می کرد هنوز در قلب آنان خیلی جا هست، جای های های گریه بود. من آنجا ساکت به نظاره ی او، بهتر بگویم به تحسین او ایستاده بودم، با آن قیافه ی گرفته، سمج و کثیف، انباشته از انواع عریضه ها و اقسام بیانیه های مصور که می شد گفت مضحک بود اما در عین حال انسان را به تساهل وا می داشت، زیرا احساس می شدکه او به همه چیزهای قشنگی که انسان در لحظات شوق و شور پنهانی، درباره خودش حکایت کرده است اعتماد کامل دارد و علاوه بر این لجوج بود. با پشتکار عنادانگیز مدیر مدرسه ای که لجوجانه از بشریت انجام تکالیفش را می خواست و ا گر بشریت بد رفتار می کرد، در تنیبه او تردید نشان نمی داد. ملاحظه می کنید که او به طور خطرناکی بیماری خود را به دیگران سرایت می داد. " صفحه ی 153
Author: Romain Gary