پرنس آندرهی گفت: نه؛ اسیر نباید گرفت. همین گرفتن اسیر کیفیت جنگ را عوض میکند و از خشونت آن میکاهد. با گرفتن اسیر ما جنگ را به بازی بدل میکنیم. بازی بزرگواری و کرامت و از این قبیل؛ و همین است که کار را خراب میکند. از حقوق جنگ و بزرگمنشی و مصونیت پیغامرسانان و پایمردان بخشایش بر بیچارگان و از این قبیل حرف میزنند. اینها همه حرف مفت است. نه؛ اسیر نباید گرفت. باید کشت و خود از مرگ استقبال کرد. اگر این بزرگمنشیهای دروغین در جنگ نمیبود ما فقط زمانی و آنهم برای چیزی به جنگ میرفتیم که مثل امروز ارزش مردن داشته باشد. آنوقت دیگر کسی برای اینکه پاول ایوانویچ به میخاییل ایوانویچ دهنکجی کرده جنگ راه نمیانداخت.آنوقت اگر جنگی مثل امروز درمیگرفت همه جانانه میجنگیدند. آنوقت سلحشوری سربازان مثل حالا نمیبود؛ آنوقت این آلمانیهایی که ناپلئون به اینجا آورده از وستفالن و هسن به دنبال او به روسیه نمیآمدند؛ و ما هم به اطریش و پروس نمیرفتیم تا در جنگی که نمیدانیم برای چیست خود را به کشتن دهیم. جنگ ناز و نوازش و مبادله تمجید و تعارف نیست. بلکه پلیدترین و زشتترین کارهاست. باید این را دانست و جنگبازی را کنار گذاشت.
مسئله همه اینجاست: باید کار را از دروغ پیراست. جنگ جنگ است؛ بازی نیست.
Author: Leo Tolstoy