مردمک
خواب های فوری ام را برای شما پست می کنم
لکه هایی که خوابم کرد کهیرهای آخر این دنیا بود
دگردیسی دست هام مرده ست
کمی خوشرنگ تر از دیروز شده ام
بگو چقدر از روزهایم را مصرف کرده ای؟
و چقدر از تقویم واگیر دارد؟
قرنطینه ی مردمکی که جذام گرفته است
چیزی زنگ می زند...
اگر گوشه ای از آن دایره ی زنگی را به من قرض بدهی
چیزی برای مردن کم ندارم
پنج صبح فردا سال تحویل می شود
تمام کلاغ های کتاب مقدس به شور نشسته اند
و جهان پدیده ای ست رو به اتمام...
Author: Rosa Jamali