دودگيرها



دودگيرها در نوسان وحشيِ خود يك جانبه برهاله اي ازسياره ام يورش مي بُردند
قطعاتِ شيشه اي كه شكست درپوش ويژه ي خود را ناشيانه گم كردم
اجاق ام از پريروز به روز يا شب روشن است
و در من اكنون پناه گرفتي ، اي يار!
به التهاب وحشيِ مغزم چنگ زدي،
اين نيروگاه خورشيديست شايد
شايد متصلم كرده است به سلسله اي ازفقراتت
اين جرقه هم نماي خارجي زندگي ست .

( فراموش نكن امشب دما كاهش پيدا مي كند... )

كه من وُ اجاق ها از ذرات چراغ مايه گرفتيم
كه من وُ اجاق ها وابسته به دقايقي از سراسيمگي در مسيرهاي برگشتيم
و سوخت منحصر به فردم از رگ هات انرژي گرفته است، اي يار!
كه از ترفندهاي ساز گار به محيط زيست بيزاربودي
كه دقيق نيستم
و از مارپيچ هاي لو رفته خميازه مي كشم
و سلول هايت گرم بود انگار،
كه از برف ها بُريدم...
وَ
همين شد كه دست هات دست هام را به جاي ِدستكش گرم كرده است !

Author: Rosa Jamali

دودگيرها<br /><br /> <br /><br />دودگيرها در نوسان وحشيِ خود يك جانبه برهاله اي ازسياره ام يورش مي بُردند <br />قطعاتِ شيشه اي كه شكست درپوش ويژه ي خود را ناشيانه گم كردم<br /> اجاق ام از پريروز به روز يا شب روشن است<br />و در من اكنون پناه گرفتي ، اي يار!<br />به التهاب وحشيِ مغزم چنگ زدي،<br /> اين نيروگاه خورشيديست شايد<br /> شايد متصلم كرده است به سلسله اي ازفقراتت<br /> اين جرقه هم نماي خارجي زندگي ست .<br /> <br />( فراموش نكن امشب دما كاهش پيدا مي كند... )<br /> <br /> كه من وُ اجاق ها از ذرات چراغ مايه گرفتيم<br />كه من وُ اجاق ها وابسته به دقايقي از سراسيمگي در مسيرهاي برگشتيم<br />و سوخت منحصر به فردم از رگ هات انرژي گرفته است، اي يار!<br />كه از ترفندهاي ساز گار به محيط زيست بيزاربودي<br />كه دقيق نيستم <br />و از مارپيچ هاي لو رفته خميازه مي كشم<br />و سلول هايت گرم بود انگار، <br />كه از برف ها بُريدم...<br />وَ<br />همين شد كه دست هات دست هام را به جاي ِدستكش گرم كرده است ! - Rosa Jamali


©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab