به خوابی می مانست
کوتاه
به عمق شبی محزون و تاریک
بی ستاره
بی رویا
و اندوه ناگریز جدایی
به کابوسی می مانست
انگار ایستاده بر کرانۀ ساحلی
با موج های مشوش و بی سکوت
و وهم فزایندۀ قایق هایی که نمی آمدند
و نبودند هیچ گاه، بی عبور حتی زورقی
هر چند کوچک
برای گریز از تقدیر بی تو ماندن
نوشتن ،خواندن
به تپش واپسین قلبم
پیش از سکوت و سکون ابدیش
به کوتاهی دقایقی که قدم زدیم آن شب
و دست هایی که!
و دست های بستۀ همیشگیم
سرنوشت نوشته شده
بوسه ای سر بر پیشانیم
به خوابی می مانست
همۀ زندگی ام از آغاز
و باقی آن تا فرجام
به کابوسی
بی تو

Author: علي بن أبي طالب

به خوابی می مانست<br /> کوتاه <br />به عمق شبی محزون و تاریک<br />بی ستاره<br />بی رویا<br />و اندوه ناگریز جدایی<br />به کابوسی می مانست<br />انگار ایستاده بر کرانۀ ساحلی<br />با موج های مشوش و بی سکوت<br />و وهم فزایندۀ قایق هایی که نمی آمدند<br />و نبودند هیچ گاه، بی عبور حتی زورقی<br />هر چند کوچک<br />برای گریز از تقدیر بی تو ماندن<br />نوشتن ،خواندن<br />به تپش واپسین قلبم<br />پیش از سکوت و سکون ابدیش<br />به کوتاهی دقایقی که قدم زدیم آن شب<br />و دست هایی که!<br />و دست های بستۀ همیشگیم<br />سرنوشت نوشته شده<br />بوسه ای سر بر پیشانیم<br />به خوابی می مانست<br />همۀ زندگی ام از آغاز<br />و باقی آن تا فرجام<br />به کابوسی<br />بی تو<br /> - علي بن أبي طالب




©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab