در تنهايی بود كه پی برديم
چقدر تنها
و بیكس و كاريم
نه جگرگوشهای
نه دوستی
نه همدمی
نه خويشاوندی كه كوتاه كند
جمعههای طاقت فرسايمان را
Mots clés loneliness
لرزش دستهایش روز به روز
بیشتر میشود
حلقه ی دور چشمهایش کبودتر
میگوید از عواقب بی خوابیست
قلبش را که نمی توان دید
اما اگر بپرسی خواهد گفت
شبیه قلبهای خالکوبی شده است
بر بازوی دلشکستگان
و بی رحمانه از میانش
گذشته همان تیر نازک خون آلود
دنيا كوچكتر از آن است
كه گم شده اي را در آن يافته باشي
هيچ كس اينجا گم نمي شود
آدمها به همان خونسردي كه آمده اند
چمدانشان را مي بندند
و ناپديد مي شوند
يكي در مه
يكي در غبار
يكي در باران
يكي در باد
و بي رحم ترينشان در برف
آنچه به جا مي ماند
رد پايي است
و خاطره اي كه هر از گاه
پس مي زند مثل نسيم سحر
پرده هاي اتاقت را
زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت میکنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز
در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه میچسبانی به من
هنوز باورم نمیشود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی مینشینم
که سالها
چشم دیدنش را نداشتهام
من هرگز چیزی را از تو پنهان نکردهام
حتی پیش پا افتادهترین سواحل را
با تو قسمت کردهام
و هر وقت نبودهای سهمات را
از هر برگ و بارانی که بر چترم باریده است
کنار گذاشتهام
Mots clés love
نگو کسی به فکرت نیست
و نامات را دنیا از یاد برده است
شاید دنیا
تویی و من
Mots clés romance
Page 1 de 1.
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.