جشن فرخنده

part1)

ظهر كه از مدرسه برگشتم بابام داشت سرحوض وضو مي‌گرفت، سلامم توي دهانم بود كه باز خورده فرمايشات شروع شد:

- بيا دستت را آب بكش، بدو سر پشت‌بون حوله‌ي منو بيار.

عادتش اين بود. چشمش كه به يك كداممان مي‌افتاد شروع مي‌كرد، به من يا مادرم يا خواهر كوچكم. دستم را زدم توي حوض كه ماهي‌ها در رفتند و پدرم گفت:

- كره خر! يواش‌تر.

و دويدم به طرف پلكان بام. ماهي‌ها را خيلي دوست داشت. ماهي‌هاي سفيد و قرمز حوض را. وضو كه مي‌گرفت اصلا ماهي‌ها از جاشان هم تكان نمي‌خوردند. اما نمي‌دانم چرا تا من مي‌رفتم طرف حوض در مي‌رفتند. سرشانرا مي‌كردند پايين و دمهاشان را به سرعت مي‌جنباندند و مي‌رفتند ته حوض. اين بود كه از ماهي‌ها لجم مي‌گرفت. توي پلكان دو سه تا فحش بهشان دادم و حالا روي پشت بام بودم. همه جا آفتاب بود اما سوزي مي‌آمد كه نگو. و همسايه‌مان داشت كفترهايش را دان مي‌داد. حوله را از روي بند برداشتم و ايستادم به تماشاي كفترها. اينها ديگر ترسي از من نداشتند. سلامي به همسايه‌مان كردم كه تازگي دخترش را شوهر داده بود و خودش تك و تنها توي خانه زندگي مي‌كرد. يكي از كفترها دور قوزك پاهايش هم پرداشت. چرخي و يك ميزان. و آنقدر قشنگ راه مي‌رفت و بقو بقو مي‌كرد كه نگو. گفتم:

- اصغر آقا دور پاي اين كفتره چرا اينجوريه؟

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation


part12)
و مادرم پرسيد: - شما خودتون چند تا بچه دارين؟

زنيكه سرش را انداخت زير و گفت: - اختيار دارين من درس ميخونم.

- جه درسي؟

- درس قابلگي.

سرش را تكان داد و خنديد. مادرم رو كرد به خواهرم و گفت:

- پس ننه چرا معطلي؟ پاشو بچهكت‌رو نشون خانم بده. پاشو ننه تا من برم واسه‌شون چايي بيارم.

و بلند شد رفت بيرون. من دفترچه تمبرم را از طاقچه برداشتم و همانجور كه بيخودي ورقش مي‌زدم مواظب بودم كه خواهرم قنداق بچه را روي كرسي باز كرد و زنيكه دو سه جاي شكم بچه را دست ماليد كه مثل شكم ماهي‌هاي بابام سفيد بود و هنوز حرفي نزده بود كه فرياد بابام از اتاق خودش بلند شد. مرا صدا مي‌كرد. دفترچه را روي طاقچه پراندم و ده بدو. مادرم داشت از پشت در اطاق بابام برمي‌گشت. گفتم:

- شما كه اومده بودين چايي ببرين واسه مهمون!

- غلط زيادي نكن،‌ ذليل شده!

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation



دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحطه ای و هر جا و تنها با خویش
چرا که میعاد جای دیدار تست با دیگری اما میقات زمان همان دیدار
است و تنها با خویشتن و دانستم
و دیدم سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه خود را در ازمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و ادم ها سنجیدن و حدودش را به دست اوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ


به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست بلکه در تو است در ذهن تواست ویا بوده است و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است در فاصله ها و حریم را که برداشتی شیی است یا ادمی شهریست یا تکاملی

بهر صورت این هم تجربه ای یا نوعی ماجرای ساده و بی ماجرا
گر چه بسیار عادی مبنای نوعی بیداری اگر نه بیداری دست کم یک شک
به این طریق دارم پله های عالم یقین را تک تک با فشار تجربه ها زیر پا می شکنم
و مگر حاصل یک عمر چیست؟ اینکه در صحت و اصالت و حقیقت بدیهی های اولیه که یقین اورند یا خیال انگیز یا محرک عمل شک کنی و یک یکشان رااز دست بدهی و هر کدامشان را بدل کنی به یک علامتاستفهام


یک ادم فقط یک جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی کار عبثی کرده ای همین جوریها متوجه شدم که یک ادم یک مجموعه زیستی و فرهنگی با هم است با لیاقت های معین و مناسبت های محدود
.....
....
خدا برای انکه به او معتقد است همه جا هست

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation


ماها تو این زندکی تنگمون هی پاهامون به هم میپیچه و رو سر و کولِ هم زمین میخوریم . و خیال میکنیم تقصیر اون یکیه . غافل از اینکه این زندگیمونه که تنگه و ماها رو به جون همدیگه میندازه

Jalal Al-e Ahmad

Mots clés لاک-صورتی



Aller à la citation


Suffering is a gift. In it is hidden mercy.

Jalal Al-e Ahmad

Mots clés wisdom islam



Aller à la citation


تکه چوبی بر آب
پر مرغی در باد
این چنین باید زیست فکرهای آزاد
فکرها را باید مثل آن تکه ی چوب وارهانیم در آب
تا به هر جا که بخواهد برود
و رهایی چه احساس عجیبی است
چه کسی گفت رهایی گذر از بردگی است؟
و رهایی تازه فصل آغاز سرود هستی است
روزها قبل رهایی هیچ است

مثل گم گشتن در جاده ایی پر پیچ است
تا رهایی راهی است
پر از تابلوهایی که در آن یک علامت پیداست
شکل مغشوش سئوال
ته این راه دراز میرسی بر باغی
که در آن حجم حیات چند برابر شده است
و در آنجا تکرار تا ابد بی معناست
و در آن آرامش به اندازه ی یک عمر برایت پیداست
و رهایی یعنی
...
و رهایی یعنی چیدن میوه گندیده فکر از درخت افکار
آری
این چنین باید زیست فکرهای آزاد
و رهاتر از آن پر مرغ در باد

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation


اول باید برایتان بگویم که زنبورها از همان عهد دقیانوس از بلاهایی که بابا آدم سر ننه حوا آورده بود چشمشان ترسیده بود و از کار آدمیزاد پند گرفته بودند و همه کار و زندگیشون رو سپرده بودند دست علیا مخدرات. یعنی دست عمقزی ها و بی بی گیس درازها و خاله خان باجی ها و شاباجی خانم ها و نرینه ها رو فرستاده بودند مرخصی

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation


در مملکت آدم های مفنگی ، یکی دکترها کار و بارشان خوب است یکی هم مرده شورها .

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation


همه ی حرف هاوسخن های عالم ازهمین سی ودوتا حرف درست شده.به هرزبانی که بنویسی:ترکی یافارسی یاعربی یافرنگی.گیرم یکی دوتا بالاوپایین برود.امااصل قضیه فرقی نمیکند .هرچه فحش وبدوبیراه است؛هرچه کلام مقدس داریم؛حتی اسم اعظم خداکه این قلندرهاخیال میکنندگیرش آورده اند؛همه شان راباهمین سی ودوتاحرف می نویسند.می خواهم بگویم مبادا یک وقت این کوره ی سوادی که داری جلوی چشمت رابگیرد وحق رازیرپا بگذاری.یادت هم باشد که ابزارکارشیطان هم همین سی ودوتاحرف است.حکم قتل همه ی بیگناه هاو گناهکارهاراهم باهمین حروف مینویسند.حالا که اینطوراست مباداقلمت به ناحق بگرددواین حروف دردست تویاروی کاغذ بشودابزار کار شیطان

Jalal Al-e Ahmad


Aller à la citation



Page 1 de 1.


©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab