خود حاج آقایم می‌گفت: مسجد و درسم را که ازم گرفته‌اند، در کارهای دیگر هم استغفرالله، نمی‌توانم دخالت کنم. کردیم و دیدیم. آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می‌ورزم...

Simin Daneshvar


Aller à la citation


مک ماهون رو به زری ادامه داد: خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم همهٔ ما در تمام عمرمان بچه‌هایی هستیم که به اسباب‌بازی‌هایمان دل خوش کرده‌ایم . وای به روزی که دلخوشی‌هایمان را از ما می‌گیرند، یا نمی‌گذارند به دلخوشی‌هایمان برسیم. بچه‌های‌مان، مادرهای‌مان، فلسفه‌های‌مان... مذهبمان...

Simin Daneshvar


Aller à la citation


زری خشمگین گفت: «چشمم روشن! آدم باید دلیلی برای خراب کردن پل‌های داشته باشد. تو چه دلیلی داری؟...»

Simin Daneshvar


Aller à la citation


یوسف گفت:"حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم به این آسانی که شما خیال می‌کنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوهٔ فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق می‌خواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحیه و روش اجتماعی ما، مستلزم پختگی و وسعت نظر و فداکاری بی‌حد و حصری است. گفتم می‌ترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید، چند صباحی، به علت وجود بازیگران تازه و حرف‌های تازه‌ترشان، عده‌ی زیادی را به خود جلب کنید، اما زود غالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دلزده و واخورده کنید. من گفتم روشندلی لازم است تا بتوان با روشنفکری و بی‌دخالت غیر، برای مردم این مملکت کاری کرد...

Simin Daneshvar


Aller à la citation


یوسف بخنده گفت: «می‌توان یادت بدهم. درس اول شجاعت برای تو فعلا این است. همان وقت که می‌ترسی کاری را بکنی، اگر حق با تُست، در عین ترس آن کار را بکن. ای گربه‌ی ملوس من!»
زری اندیشناک گفت: «من آدمم. گربه‌ی ملوس نیستم. به علاوه، درس اول را به کسی می‌دهند که هِر را از بر نمی‌داند.»

Simin Daneshvar


Aller à la citation


یوسف بخنده گفت: «می‌توان یادت بدهم. درس اول شجاعت برای تو فعلا این است. همان وقت که می‌ترسی کاری را بکنی، اگر حق با تُست، در عین ترس آن کار را بکن. ای گربه‌ی ملوس من!»

زری اندیشناک گفت: «من آدمم. گربه‌ی ملوس نیستم. به علاوه، درس اول را به کسی می‌دهند که هِر را از بر نمی‌داند.»

Simin Daneshvar


Aller à la citation


و ادامه داد: «می‌دانید صد و هشتاد هزار و سیصد و بیست و پنج بچه فرشته در زمین ماندگار شدند. با سرپرست و وردست‌ها می‌شود صد و هشتاد هزار و سیصد و یک نفر....

Simin Daneshvar


Aller à la citation


سرپرست جدید گفت: «می‌دانید زمین اصالت دارد. واقعی است. خیالی و رویائی نیست. ابری و بادی و اثیری نیست. جسم دارد. پاها روی جای سختی قرار می‌گیرد. نه این‌که همه چیز و همه کس پا در هوا باشد.»

Simin Daneshvar


Aller à la citation


گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختانب در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی

Simin Daneshvar


Aller à la citation


آدم هایی که با این همه گل سر و کار دارند چه لزومی دارد زن بگیرند ؟

Simin Daneshvar


Aller à la citation



Page 1 de 2.
suivant dernier » ;

©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab