اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی...

من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

Auteur: احمد شاملو

اشک رازیست<br />لبخند رازیست<br />عشق رازیست<br /><br />اشک آن شب لبخند عشقم بود<br /><br />قصه نیستم که بگویی<br />نغمه نیستم که بخوانی<br />صدا نیستم که بشنوی<br />یا چیزی چنان که ببینی<br />یا چیزی که چنان بدانی...<br /><br />من درد مشترکم<br />مرا فریاد کن. - احمد شاملو


©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab