دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم،
امروز او ما را . . .
فردا . . . ؟

“حرف‌های ما هنوز ناتمام...تا نگاه می‌کنی:وقت رفتن استباز هم همان حکایت همیشگی!پی…”

“یک روز دیوانه می شومشاید برای حادثه بایدگاهی کمی عجیب تر از اینباشم!”

“با توامای لنگر تسکین!ای تکان‌های دل!ای آرامش ساحل!با توامای نور!ای منشور!ای تما…”

“کتابها مثل آدمها هستند . بعضی کتابها ساده لباس می پوشند و بعضی کتابها جلد زرکوب…”