یک مرد و یک زن
که هرگز همدیگر را ندیده اند
و بسیار دور از هم
در شهر های مختلف زندگی می کنند
یک روز
همان صفحه از همان کتاب را
هم زمان
دقیقاً
در دومین ثانیه ی
اولین دقیقه ی
آخرین ساعت خود
می خوانند

ژاک پرور


Vai alla citazione


روی سبزه غذا بخورید
عجله نکنید
روزی هم
سبزه روی شما غذا خواهد خورد

ژاک پرور


Vai alla citazione


دو حلزون
به خاکسپاری برگی خشک شده می روند
صدفی سیاه دارند
و نواری سیاه به دورشاخک های شان
شب هنگام می روند
یک شب زیبای پاییز
ولی افسوس زمانی می رسند
که دیگر بهار شده

ژاک پرور


Vai alla citazione



Pagina 1 di 1.


©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab