آنگاه به یاد آن شب مهمانی افتادم که بسیار غمگین بودم چون مادرم نمی بایست به اتاقم می آمد و سوان گفت که مهمانی های رقص خانه پرنسس دولئون هیچ اهمیتی نداشت، حال آنکه تمام زندگی اش را در کار این گونه خوشی ها می کرد. این هم به نظرم تناقض داشت. برای کدام زندگی دیگر ی این فرصت را باقی می گذاشت که سرانجام عقیده اش را درباره چیزها جدی بگوید، نظرهایی بدهد که لزومی نباشد آنها را میان گیومه بگذارد، و دیگر با ادب بسیار به مشغله هایی نپردازد که با این حال خودش به مسخره بودنشان اعتراف می کند؟

Autore: Marcel Proust

آنگاه به یاد آن شب مهمانی افتادم که بسیار غمگین بودم چون مادرم نمی بایست به اتاقم می آمد و سوان گفت که مهمانی های رقص خانه پرنسس دولئون هیچ اهمیتی نداشت، حال آنکه تمام زندگی اش را در کار این گونه خوشی ها می کرد. این هم به نظرم تناقض داشت. برای کدام زندگی دیگر ی این فرصت را باقی می گذاشت که سرانجام عقیده اش را درباره چیزها جدی بگوید، نظرهایی بدهد که لزومی نباشد آنها را میان گیومه بگذارد، و دیگر با ادب بسیار به مشغله هایی نپردازد که با این حال خودش به مسخره بودنشان اعتراف می کند؟ - Marcel Proust




©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab