شب فرو می افتاد
به درون آمدم و پنجره ها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من درین خانه ی تنها...تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید...

صبحگاهان
شبنم
می چکید از گل سیب

Autore: هوشنگ ابتهاج

شب فرو می افتاد<br />به درون آمدم و پنجره ها را بستم<br />باد با شاخه در آویخته بود<br />من درین خانه ی تنها...تنها<br />غم عالم به دلم ریخته بود<br />ناگهان حس کردم<br />که کسی<br />آنجا بیرون در باغ<br />در پس پنجره ام می گرید...<br /><br />صبحگاهان<br />شبنم<br />می چکید از گل سیب - هوشنگ ابتهاج




©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab