هاسمیک: "... و فهمید همهٔ کیفهایی که برای مردم معمولی جایز بود برای کسی که دنیاهایی مافوق تصورات و لذایذ سایرین ایجاد میکرد غیرممکن بود"
داستان تجلی
مرد میزبان: "اصلا من تنبل آفریده شدم. - کار و کوشش مال مردم توخالیس، به این وسیله میتونن چالهیی که تو خودشونه پر بکنن."
داستان تاریکخانه
مرد میزبان: "گفت: «- من هیچ وقت در کیفهای دیگرون شریک نبودهام، همیشه یه احساس سخت یا یه احساس بدبختی جلو منو گرفته: - درد زندگی، اشکال زندگی. اما از همیه این اشکالات مهمتر جوال رفتن با آدمهاست شر جامعیه گندیده، شر خوراک و پوشاک، همیه اینا دائما از بیدار شدن وجود حقیقی ما جلوگیری میکنه. یه وقت بود داخل اونا شدم، خواستم تقلید سایرین رو در بیارم، دیدم خودمو مسخره کردهام هر چی رو که لذت تصور میکنن همهرو امتحان کردم، دیدم کیفهای دیگرون به درد من نمیخوره."
داستان تاریکخانه
دریغا که بار دگر شام شد / سراپای گیتی سیه فام شد
همه خلق را گاه آرام شد / مگر من، که رنج و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج / بجز مرگ نبود غمم را علاج
ولیکن در آن گوشه در پای کاج / چکیده ست بر خاک سه قطره خون
There are sores which slowly erode the mind in solitude like a kind of canker.
Sadegh HedayatStichwörter: solitude
هرکی هرچی میگه از خودشه, تنها حقیقتی که برای هرکسی وجود داره خود همون شخصه. همه مون بی اراده از خودمون صحبت میکنیم, حتی در موضوع های خارجی احساسات و مشاهدات خودمونُ به زبون کسون دیگه می گیم. مشکلترین کارها اینه که کسی بتونه حقیقتا همون طوری که هست بگه.
Sadegh Hedayatاین مردُم دِه را میگوئی بیچاره ها... از جانوران کمترند، آنچه که آنها را اداره میکند، اول شکم و بعد شهوت است با یکمشت غضب و یکمشت باید و نباید که کور کورانه بگوش آنها خوانده اند
Sadegh HedayatThe sun, like a golden knife, was steadily paring away the edge of the shade beside the walls.The streets were enclosed between old, whitewashed walls. Everywhere were peace and stillness, as though all the elements were obeying the sacred law of calm and silence imposed by the blazing heat. It seemed as though mystery was everywhere and my lungs hardly dared to inhale the air.
Sadegh HedayatStichwörter: perception youth heat
In the course of my life I have discovered that a fearful abyss lies between me and other people and have realized that my best course is to remain silent and keep my thoughts to myself for as long as I can.
Sadegh HedayatA story is only an outlet for frustrated aspirations, for aspirations which the story-teller conceives in accordance with a limited stock of spiritual resources inherited from previous generations.
Sadegh Hedayat« erste vorherige
Seite 5 von 9.
nächste letzte »
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.