در این سرای بی كسی كسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم كه اندرو به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
Tags: شعر
در مدرسه
آموزگار
کدام دختر است
که شو میکند به باد؟
کودک
دختر همهٔ هوسها.
آموزگار
باد، بهاش
چشم روشنی چه میدهد؟
کودک
دستهٔ ورقهای بازی
و گردبادهای طلائی را.
آموزگار
دختر در عوض
به او چه میدهد؟
کودک
دلکِ بیشیله پیلهاش را.
آموزگار
دخترک
اسمش چیست؟
کودک
اسمش دیگر از اسرار است!
[پنجرهٔ مدرسه، پردهئی از ستارها دارد]
لورکا، فدریکو گارسیا. «فدریکو گارسیا لورکا». همچون کوچهئی بیانتها. ترجمهٔ احمد شاملو. چاپ سوم، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۴،
Tags: شعر
شادی هامان
به هم نزدیک اند
اما میان غم هامان
فاصله
اندازه نمی شود
Tags: شعر
آه، دم و بازدمِ شما
ترك هايي كه زيرِ خاك رگ كرده است
عينِ بشقابِ چيني شكسته است
آه، دم و بازدمِ من
خطي ست مستقيم
خطي كه سر يا ته اش معلوم نيست
ساتوري از شيارهايِ هوا كه حبس اش كرده
بودم
رگي برآمده از دهليزِ راستِ من
! آخرين برگ را هم بازي كرده ام
Tags: شعر
زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!
Tags: شعر
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند...0
بلند شو پسرم !0
این قصه برای نخوابیدن است
Tags: شعر
حسین پناهی
ابسألك ...
حنا نعيش اللحظه والا نعدها ...
نركض على سطور الزمن ...
ونقرا من كتاب الزمن ... صفحه ...
عشان الصفحة اللي بعدها ...
أجمل من نجوم السما ...
إني أنا وانتي ... انتساءل ...
يا ترى ... يا ترى وش بعدها
Tags: شعر
على الغدير ..
وجهي .. ووجهك والسما ..
من يسبق ويملى يديه ..
يشرب ملامح صاحبه
Tags: شعر
لعَمْرُكَ، ما الدّنيا بدارِ بَقَاءِ؛ كَفَاكَ بدارِ المَوْتِ دارَ فَنَاءِ
فلا تَعشَقِ الدّنْيا، أُخيَّ، فإنّما يُرَى عاشِقُ الدُّنيَا بجُهْدِ بَلاَءِ
حَلاَوَتُهَا ممزَوجَة ٌ بمرارة ٍ ورَاحتُهَا ممزوجَة ٌ بِعَناءِ
فَلا تَمشِ يَوْماً في ثِيابِ مَخيلَة ٍ فإنَّكَ من طينٍ خلقتَ ومَاءِ
لَقَلّ امرُؤٌ تَلقاهُ لله شاكِراً؛ وقلَّ امرؤٌ يرضَى لهُ بقضَاءِ
وللّهِ نَعْمَاءٌ عَلَينا عَظيمَة ٌ، وللهِ إحسانٌ وفضلُ عطاءِ
ومَا الدهرُ يوماً واحداً في اختِلاَفِهِ ومَا كُلُّ أيامِ الفتى بسَوَاءِ
ومَا هُوَ إلاَّ يومُ بؤسٍ وشدة ٍ ويومُ سُرورٍ مرَّة ً ورخاءِ
وما كلّ ما لم أرْجُ أُحرَمُ نَفْعَهُ؛ وما كلّ ما أرْجوهُ أهلُ رَجاءِ
أيَا عجبَا للدهرِ لاَ بَلْ لريبِهِ يخرِّمُ رَيْبُ الدَّهْرِ كُلَّ إخَاءِ
وشَتّتَ رَيبُ الدّهرِ كلَّ جَماعَة ٍ وكَدّرَ رَيبُ الدّهرِ كُلَّ صَفَاءِ
إذا ما خَليلي حَلّ في بَرْزَخِ البِلى ، فَحَسْبِي بهِ نأْياً وبُعْدَ لِقَاءِ
أزُورُ قبورَ المترفينَ فَلا أرَى بَهاءً، وكانوا، قَبلُ،أهل بهاءِ
وكلُّ زَمانٍ واصِلٌ بصَريمَة ٍ، وكلُّ زَمانٍ مُلطَفٌ بجَفَاءِ
يعِزُّ دفاعُ الموتِ عن كُلِّ حيلة ٍ ويَعْيَا بداءِ المَوْتِ كلُّ دَواءِ
ونفسُ الفَتَى مسرورَة ٌ بنمائِهَا وللنقْصِ تنْمُو كُلُّ ذاتِ نمَاءِ
وكم من مُفدًّى ماتَ لم يَرَ أهْلَهُ حَبَوْهُ، ولا جادُوا لهُ بفِداءِ
أمامَكَ، يا نَوْمانُ، دارُ سَعادَة ٍ يَدومُ البَقَا فيها، ودارُ شَقاءِ
خُلقتَ لإحدى الغايَتينِ، فلا تنمْ، وكُنْ بينَ خوفٍ منهُمَا ورَجَاءُ
وفي النّاسِ شرٌّ لوْ بَدا ما تَعاشَرُوا ولكِنْ كَسَاهُ اللهُ ثوبَ غِطَاءِ
Tags: arabic شعر arabic-poetry عربي
Page 1 of 18.
next last »
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.