My whole being is a dark chant
that will carry you perpetuating you
to the dawn of eternal growths and blossomings
in this chant I sighed you, oh
in this chant,
I grafted you to the tree, to the water, to the fire.
Stichwörter: love passion poetry infatuation persia iran another-birth forugh-farrokhzad
تا به کی باید رفت
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهار دیگر
و اینک این منم!زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد!
Forugh Farrokhzad«دستهايت را دوست می دارم»...
Forugh FarrokhzadWaiting in Red
It is me,
a lonely woman
at the doors of a cold season,
and discovery of the soiled soul of this Earth,
the sad despair of this Sky,
and the inability of my frozen hands.
*ستأخذنا الرّيح*
في ليلتي الصغيرة، آهٍ
للرّيح ميعادٌ مع أوراق الشجر،
في ليلتي الصغيرة
ثمة خوفٌ من الانهيار.
إصغ ِ،
هل تسمعُ هبوب الظلام؟
إني أحدّق بغرابةٍ في هذه السعادة،
إني مدمنةٌ على يأسي.
اصغ ِ،
هل تسمعُ هبوب الظلام؟
الآن ثمة أمرٌ ما يحدثُ في الليل
القمرُ أحمرُ ومضطرب
وفوق هذا السقف ،الذي يُخشى من انهياره في كل لحظة،
تبدو الغيوم كموكبٍ جنائزيّ
ينتظر لحظة الهطول.
لحظة ٌ
ثمّ بعدها لا شيء.
خلف هذه النافذة
يرتعد الليل
و الأرض تكفّ عن الدوران،
خلف هذه النافذة
مجهولٌ ما قلقٌ عليّ وعليك،
أيّها الأخضرُ بأكملك
ضع يديك كذكرى لاهبةٍ في يديّ العاشقتين
وسلّم شفتيك، مثل احساس ٍ دافئ ٍ بالوجود، لمداعبات
شفتيّ العاشقتين،
ستأخذنا الرّيحُ معها
ستأخذنا الرّيحُ معها ...
ياأيها الرفيق
ان كنت تقصد بيتى فاحمل لى معك مصباحا ونافذة كى أرى صخب الشارع السعيد
سأحرر الخطوط
ومن بين كل الأشكال الهندسيةالمحددة سألجأ الى الفضاءات الواسعة
حلقه
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته ست به بر
راز این حلقه که در چهره ی او
این همه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت:
(حلقه ی خوشبختی است ،حلقه ی زندگی است)
همه گفتند :مبارک باشد
دخترک گفت دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او
روز هایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته ،هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای،این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه ی بردگی و بندگی است
Das Zitat auf Deutsch anzeigen
Das Zitat auf Französisch anzeigen
Das Zitat auf Italienisch anzeigen
When my trust was suspended from the fragile thread of justice
and in the whole city
they were chopping up my heart's lanterns
when they would blindfold me
with the dark handkerchief of Law
and from my anxious temples of desire
fountains of blood would squirt out
when my life had become nothing
nothing
but the tic-tac of a clock,
I discovered
I must
must
must love,
insanely.
Stichwörter: love humanity death violence
« erste vorherige
Seite 7 von 8.
nächste letzte »
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.