مردم همه
تو را به خدا
سوگند می‌دهند

اما برای من
تو آن همیشه‌ای
که خدا را به تو
سوگند می‌دهم

قیصر امین‌پور

Mots clés سوگند



Aller à la citation


با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکانهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیفهای آفتابی !
ای کبود ِ ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش...
نه ، جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش!

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


و قاف
حرف آخر عشق است
آن جا که نام کوچک من
آغاز می شود

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


شهیدی که برخاک می‌خفت

سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت

به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ

که بر جنگ

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم،
امروز او ما را . . .
فردا . . . ؟

قیصر امین‌پور

Mots clés دیروز-امروز-فرد



Aller à la citation


اینجا همه هر لحظه می پرسند :
ــ « حالت چطور است؟ »

اما کسی یکبار
از من نپرسید:
ــ « بالت ...

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


اگر می توانستم
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبود
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی خیالی نبود
اگر گوش سنگین این کوچه ها
فقط یک نفس می توانست
طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارد
اگر آسمان می توانست ، یکریز
شبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارد
اگر رد پای نگاه تو را باد و باران
از این کوچه ها آب و جارو نمی کرد
اگر قلک کودکی لحظه ها را پس انداز می کرد
اگر آسمان سفره هفت رنگ دلش را برای کسی باز می کرد
و می شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
اگر خاک کافر نبود
و روی حقیقت نمی ریخت
اگر ساعت آسمان دور باطل نمی زد
اگر کوها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد می ایستاد
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم

قیصر امین‌پور


Afficher la citation en allemand

Montrer la citation en français

Montrer la citation en italien

Aller à la citation


پیشینیان با ما
در کار این دنیا چه گفتند؟
گفتند: باید سوخت
گفتند :باید ساخت
گفتیم :باید سوخت،
اما نه با دنیا
که دنیا را گفتیم باید ساخت.

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


غنچه با دل گرفته گفت:
«زندگي،لب زخنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است.»
گل به خنده گفت:
«زندگي شكفتن است با زبان سبز رازگفتن است.»
گفتگوي غنچه وگل ازدرون باغچه
بازهم به گوش مي رسد...
تو چه فكرمي كني؟
راستي كدام يك درست گفته اند؟
من كه فكرمي كنم
گل به راز زندگي اشاره كرده است
هر چه باشد او گل است
گل يك دو پيرهن
بيش تر ز غنچه پاره كرده است

قیصر امین‌پور

Mots clés راززندگي



Aller à la citation


این روز ها که می گذرد شادم
این روزها که می گذرد
شادم که می گذرد این روزها
شادم که می گذرد...

قیصر امین‌پور


Aller à la citation


« ; premier précédent
Page 2 de 3.
suivant dernier » ;

©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab