Alle stjerner falder en dag. Men en stjerne er kun en lille gnist fra det store bål på himlen.
Jostein GaarderHvis jeg skulle tegne noget, og jeg vidste, at det, jeg tegnede, ville blive levende, når tegningen var færdig, så ville jeg ikke have turdet tegne noget som helst. Jeg ville aldrig have vovet at give liv til noget, som ikke kunne forsvare sig mod alle de ivrige farveblyanter.
Jostein Gaarderاگر مغز ما آن قدر ساده بود که میتوانستیم آن را درک کنیم، آن قدر احمق میبودیم که به هیچ وجه نمیتوانستیم آن را درک کنیم.
Jostein Gaarderتو در واقع با خودت و فرصت به دنیا آمدنت در هزار سال بعد میجنگیدهای.
Jostein Gaarder• مدت زیادی همان جا نشست و به دریا نگاه کرد.
Jostein Gaarder• نکته اینجا است که این واقعه میلیاردها بار در تاریخ اتفاق افتاده است. هر بار که تیری در هوا رها شده شانس تو برای به دنیا آمدن به حداقل رسیده است. اما تو آنجا نشسته ای و با من حرف میزنی، متوجه میشوی؟
Jostein Gaarder• در عوض میفهمم چقدر خوشبختم که میتوانم این سیاره را در کنار تو تجربه کنم.
Jostein Gaarder• درست است. من همین حالا از کرهی ماه پایین افتاده ام. هیچ وقت هم هم صحبت خوبی نبودهام. علتش آن است که فکر کردن واقعا برایم سخت است، و وقتی نتوانید فکر کنید، حرف زدن هم چندان فایدهای ندارد.
Jostein Gaarder• همین جا باش. تا 5 دقیقهی دیگر بر میگردم. –کسی چه میداند؟!
Jostein Gaarder• چیزی در آنها بود که اجازه نمیداد بفهمند فرزندان مغز من هستند. البته این مطلب در مورد همهی افکار ما درست است. هیچ یک از چیزهایی که در ذهنمان خلق میکنیم بر وجود خود آگاه نیست. اما این فرزندان مغزی به خصوص، دقیقا شبیه به مفاهیم دیگر نبودند. آنها مسیر عجیبی را طی کرده بودند که از فضای خلاق مغز من به فضای خلق شدهی بیرونی و زیر آسمان ادامه مییافت.
Jostein Gaarder« ; premier précédent
Page 37 de 40.
suivant dernier » ;
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.