...the aim of civilization is to translate everything into enjoyment.
Leo TolstoyMots clés philosophy
Afficher la citation en allemand
Montrer la citation en français
Montrer la citation en italien
Kako da čovjek bude zdrav kad moralno pati? Zar može, ako ima osjećaja, ostati miran u ovo naše doba?
Leo TolstoyMots clés lav-tolstoj rat-i-mir
They had supper and went away, and Ivan Ilyich was left alone with the consciousness that his life was poisoned and was poisoning the lives of others, and that this poison did not weaken but penetrated more and more deeply into his whole being.
With this consciousness, and with physical pain besides the terror, he must go to bed, often to lie awake the greater part of the night. Next morning he had to get up again, dress, go to the law courts, speak, and write; or if he did not go out, spend at home those twenty-four hours a day each of which was a torture. And he had to live thus all alone on the brink of an abyss, with no one who understood or pitied him.
آن چیزی که در گذشته عذابش میداد؛ آنچه پیوسته در جستجوی آن کوشیده بود و آن هدف زندگی بود؛ اکنون دیگر برایش وجود نداشت. احساس میکرد که وجود چنین هدفی ممکن نبود و آگاهی شادمانه و ناب آزادی که موجب شادکامیش بود از همین آزادی از هدف پدید میآمد.
Leo TolstoyMots clés جنگ-و-صلح
پرنس آندرهی گفت: باید کوشید و زندگی را تا جایی که ممکن است مطبوع کرد. من زنده ام و این گناه من نیست. باید به هر طریق که شده بهتر زندگی کرد. بیآنکه مزاحم دیگران شد.
Leo TolstoyMots clés جنگ-و-صلح
نمیتوانیم چیزی بدانیم؛ فقط میدانیم که هیچ نمیدانیم. و این بلندترین مرتبه خرد انسانی است.
Leo TolstoyMots clés جنگ-و-صلح
گاه به یاد آنچه درباره سربازان در میدان جنگ شنیده بود میافتاد. شنیده بود که وقتی در پناهگاه زیر آتش دشمناند و کاری از دستشان ساخته نیست؛ میکوشند برای خود سرگرمی بیابند تا خطر را آسانتر تحمل کنند. در نظر پییر مردم همه همچون همین سربازان بودند که میخواستند از شر زندگی خلاص شوند. یکی در پی نامجویی بود؛ یکی خود را در قمار فراموش میکرد؛ یکی قانون وضع میکرد و یکی زنباره میشد؛ یکی اسب میدواند؛ یکی سیاست میباخت؛ یکی با شکار وقت میگذراند؛ یکی به دامان می پناه میبرد و یکی با امور دولتی کلنجار میرفت. هیچ یک از این تدابیر را نباید حقیر دانست و هیچ یک را نمیتوان مهم شمرد. همهشان برابرند. مهم آن است که به هر نحو که بتوانیم از زندگی خلاص شویم. فقط باید از رویارو شدن با زندگی؛ این زندگی خوفانگیز گریخت.
Leo TolstoyMots clés جنگ-و-صلح
قرار شد که جلسه شکوهمندی در یکی از لژهای درجه دوم برقرار شود و پی یر وعده داد که طی این جلسه پیامی را از جانب والاترین هادیان نظام به برادران پترزبورگی برساند. برادران همه حاظر بودند و پییر پس از تشریفات مقدماتی برخاست و سخنرانی خود را آغاز کرد:
.....
باید بکوشیم که نیک سیرتان پاداش کردار نیک خود را در همین جهان ببینند. اما نهادهای سیاسی بسیاری ما را از تحقق این نیات تابناک باز میدارند. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ آیا باید در راه انقلاب کوشید و همه چیز را واژگون کرد و دستگاه زور را با جور در هم شکست؟... نه؛ ما به این راه نخواهیم رفت. هرگونه اصلاحی که به زور تحقق یابد سزاوار انکار است؛ زیرا تا زمانی که انسانها اصلاح نشدهاند هیچ نیرویی نیست که اهریمن بدی را در بند کند.
Mots clés جنگ-و-صلح
نسبت دادن نبوغ به بعضی جهانگشایان به سبب آن است که قدرت و جلال بسیار به آنها داده شده است و جبونان؛ قدرت را میستایند و صفتی را که دارنده قدرت فاقد آن است به او نسبت میدهند و آن را نبوغ مینامند. حال آنکه بهترین سردارانی که من شناختهام آدمهایی سبکرای و تنگ اندیش و پریشان خیال بودهاند. یک سردار توانا نه تنها به نبوغ و خصال برجسته نیازی ندارد؛ بلکه به عکس؛ لازم است که از فضایل انسانی مثل قابلیت عشق و احساس شعر و توان تردید که وسیله کاوش و تفکر فیلسوفان است بیبهره باشد. باید آدمی کوتهبین باشد و سخت معتقد به اینکه هرچه میکند اهمیت بسیار دارد. فقط در این صورت سرداری جسور خواهد بود......
باید بکوشیم که نیک سیرتان پاداش کردار نیک خود را در همین جهان ببینند. اما نهادهای سیاسی بسیاری ما را از تحقق این نیات تابناک باز میدارند. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ آیا باید در راه انقلاب کوشید و همه چیز را واژگون کرد و دستگاه زور را با جور در هم شکست؟... نه؛ ما به این راه نخواهیم رفت. هرگونه اصلاحی که به زور تحقق یابد سزاوار انکار است؛ زیرا تا زمانی که انسانها اصلاح نشدهاند هیچ نیرویی نیست که اهریمن بدی را در بند کند.
Mots clés جن
پرنس آندرهی گفت: نه؛ اسیر نباید گرفت. همین گرفتن اسیر کیفیت جنگ را عوض میکند و از خشونت آن میکاهد. با گرفتن اسیر ما جنگ را به بازی بدل میکنیم. بازی بزرگواری و کرامت و از این قبیل؛ و همین است که کار را خراب میکند. از حقوق جنگ و بزرگمنشی و مصونیت پیغامرسانان و پایمردان بخشایش بر بیچارگان و از این قبیل حرف میزنند. اینها همه حرف مفت است. نه؛ اسیر نباید گرفت. باید کشت و خود از مرگ استقبال کرد. اگر این بزرگمنشیهای دروغین در جنگ نمیبود ما فقط زمانی و آنهم برای چیزی به جنگ میرفتیم که مثل امروز ارزش مردن داشته باشد. آنوقت دیگر کسی برای اینکه پاول ایوانویچ به میخاییل ایوانویچ دهنکجی کرده جنگ راه نمیانداخت.آنوقت اگر جنگی مثل امروز درمیگرفت همه جانانه میجنگیدند. آنوقت سلحشوری سربازان مثل حالا نمیبود؛ آنوقت این آلمانیهایی که ناپلئون به اینجا آورده از وستفالن و هسن به دنبال او به روسیه نمیآمدند؛ و ما هم به اطریش و پروس نمیرفتیم تا در جنگی که نمیدانیم برای چیست خود را به کشتن دهیم. جنگ ناز و نوازش و مبادله تمجید و تعارف نیست. بلکه پلیدترین و زشتترین کارهاست. باید این را دانست و جنگبازی را کنار گذاشت.
مسئله همه اینجاست: باید کار را از دروغ پیراست. جنگ جنگ است؛ بازی نیست.
Mots clés جنگ-و-صلح
« ; premier précédent
Page 108 de 112.
suivant dernier » ;
Data privacy
Imprint
Contact
Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.