کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن می کنند.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


اگر کسی تمدن می خواهد باید وحشیگری و بی شرفی ها را فراموش کند.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


زکی! مردن هم جدی نیست، شاید از هرکار و هرچیز دیگری کمتر جدی باشد.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


سایه ام هست که مرا وادار به حرف زدن می کند، فقط او می تواند مرا بشناسد.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


چقدر تلخ و ترسناک است هنگامیکه آدم هستی خودش را حس می کند.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


گاهی خنده بیخ گلویم را میگیرد، آخرش هیچکس نفهمید درد من چیست، همه گول خوردند.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


I write only for my shadow which is cast on the wall in front of the light. I must introduce myself to it.

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


مرد میزبان: "...- مخصوصا اتومبیل که با بوق و گرت و خاک، روحیهٔ شاگرد شوفررو تا دورترین ده‌کوره‌ها می‌بره - افکار تازه به‌دورون رسیده، سلیقه‌های کج و کوچ و تقلید احمقونه تو هر سولاخی می‌چپونه!"

داستان تاریک‌خانه

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


مرد میزبان: "اصلا من تنبل آفریده شدم. - کار و کوشش مال مردم توخالیس، به این وسیله می‌]وان چاله‌یی که تو خودشونه پر بکنن."

تاریک‌خانه

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


او همهٔ این علما و فضلا را بزرگ کرده بود و خوب می‌شناخت، به فرنگ رفته‌ها و متجددین و قدیمی‌هایش همه سر و ته یک کرباس بودند فقط عناوین مختلف آن‌ها فرق می‌کرد. پیشتر می‌رفتند نجف حجت‌الاسلام می‌شدند و حالا می‌رفتند فرنگ با عنوان دکتری بر‌می‌گشتند و کارشان عوام‌فریبی و همهٔ حواسشان توی شکم و زیرشکم‌شان بود."

داستان میهن‌پرست

Sadegh Hedayat


Aller à la citation


« ; premier précédent
Page 4 de 9.
suivant dernier » ;

©gutesprueche.com

Data privacy

Imprint
Contact
Wir benutzen Cookies

Diese Website verwendet Cookies, um Ihnen die bestmögliche Funktionalität bieten zu können.

OK Ich lehne Cookies ab